- ترکشها شکمشو پاره کرده بود
، دراز نمی کشید ....
اصرار داشت بشینه......
به در خیره شده بود ....
مانع از از نشستنش شدم .
درگوشم گفت :آقا اینجاست ...
چه جوری بخوابم ؟...
و بعدشم..................... پرید.
شهدا را یاد کنیم...حتی باذکر یک صلوات.
کلمات کلیدی: