زیبــا هرآنچــه مانـــده ز بابــا از آنِ تـو بـد ای برادر از من و زیبا از آنِ تـو
آن بدکتــاب مغلــق مشکــل از آن مــن آن یکورق ترسّـل خوانا از آن تو
آن طاس خالی از من و آن کوزهای که بود پارینــه پر ز شهد مصفــا از آنِ تـو
وجـــه تمســک سجــل تا شــده زمــن الزام خصــم منکر و دعوا از آن تـو
آن دو غــلام بچــه جاهــل از آن مــــن کاکــای پیــر پُختــه دانـا از آن تـو
آن دیـگ لب شکسته صابونپزی از آن مـن آن کمچه هریســه پاپـــا از آن تــو
مرســول قریه کهـــنه وقفــی از آن مـــن گلگشــت سرزمین مصلـی از آن تو
انگشتــری که رفتــه ســوادش از آن مــن سجعی که پرنگین شده انشا از آن تو
یابــوی ریسمان گســل میــخکن ز مـــن مهمیـــز کلّــه تیـــز مطـلا از آن تو
طنبــــوره شکستــه خالـــو از آن مــــن آن تــار ترتنـه ثرنـــا (؟) از آن تــو
آن میوهای که میرســد از بــاغ از آن مـن برگی که به سرش شده پیدا از آن تـو
دیگر میان ما و تو جنــگ و جدل نمانـــد اینها که گفتم از مـن و آنهـا از آن تـو
بوده اگــر برادر دیگــری به جـــای مــن اعلی ز خود شمردی و ادنی از آن تـو
«فهمی» عجــب که روی به انصــاف آوری گر فیالمثل بــود همه دنیــا از آن تو
این قوچِ شاخکج که زندشاخ از آن من غوغای جنگ قوچ و تماشا از آن تو!
این استــر چمــوشِ لگــدزن، از آن من آنگــربه مصاحــــب بابــا از آن تو
از صحــنِ خانه تا به لبِ بــام از آن من ازبامِ خانــه تا به ثریّــا از آن تــو!
کلمات کلیدی: