[ و چون دهقانان انبار هنگام رفتن امام به شام او را دیدند ، براى وى پیاده شدند و پیشاپیش دویدند . فرمود : ] این چه کار بود که کردید ؟ [ گفتند : عادتى است که داریم و بدان امیران خود را بزرگ مى‏شماریم . فرمود : ] به خدا که امیران شما از این کار سودى نبردند ، و شما در دنیایتان خود را بدان به رنج مى‏افکنید و در آخرتتان بدبخت مى‏گردید . و چه زیانبار است رنجى که کیفر در پى آن است ، و چه سودمند است آسایشى که با آن از آتش امان است . [نهج البلاغه]
همه چی از همه جا از همه کس

نقطه اوج

چشم به کبوتر سفیدی داشت که در آسمان بالا و بالاتر می رفت ، تا جایی که نقطه سفیدی شد ، در بیکران .

برادرش  گفت : گردنت خسته نشد ؟....

 و جواب شنید:کاش منم می تونستم .

و چند روز بعد پرید ...بالاتر از همه،.... تا عند ملیکِِ مقتدر...


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مرتضی عرب حجی 91/4/17:: 8:45 صبح     |     () نظر