سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ای گرامی ترینِ گرامیان و نهایتِ آرزوی خواستاران ! تو سرور منی که درِ دعا و توبه را برای من گشودی. پس درِ قبول و اجابت دعا را بر من مبند . [.فاطمه علیه السلام ـ در دعایش ـ]
همه چی از همه جا از همه کس

راز شادی به زُبُن شاهرودی:

فِریب آرامش دُروغکی ِ دنیا یه نُخوریم  …دنیا هیچ وقت  بدون طوفان نبی یه ،  …   ، اینجن حتی پسر نوح بودِنَم  بیفایده ی/اگه که با نوح نُباشی

 

اِز وقتتُان واسه  خنده استفاده کنین؛چره که  خِنده ، رینگ و موسیقی و آهنگ روحِِ ِ .

 

زندگی کوتا یه / اما طولانی ترین چیزی یه  که /به اختیار ما انسُنا قِرار بِگِته.

 

اولین قِدم واسه  موفقیت اینه که اِز آنچه هستیم شادمان باشیم.

 

اگر شادی و تُمام چیزهای مطلوبِ  با  بقیه قِسمت کنین ، شادی و چیزهای مطلوب بیشتری یه  به سمت خودتان جذب هُنکنین.هِنگی نه!/..خب امتحان کنین.

 


کلمات کلیدی: راز، شادی، شاهرود، شاهرودیا


نوشته شده توسط مرتضی عرب حجی 92/5/20:: 11:21 صبح     |     () نظر


خدا جُن/هِمین اول کار/

 هُخوام/هرچی هُخوامِ /اِز خودِت بُخوام/

پس خودِت بُخواه واسُم/هرچی/واسه خودِت هُخوای

هِندانم که خب هِندانی که /

 خیلی چیزایِ هخوام /

اما نُبایِد بخوام/

خودت کُمَکُم کن /که بُخوام /

اُنچه خودت هُخوای/

(شاهرودی نوشتم برات)


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مرتضی عرب حجی 92/4/25:: 12:13 عصر     |     () نظر

با برو بچز شرط بشتیم که کوشای طِرفه در بیارمو باهاش یَ دور دور میدون بودویُم

گفتم: قربُنت همباشه کوشاته هادنی پاما کُنیم؟

گفت: هر کوشی بدرد هر پایی هنخوره /اخوی

با یَ اشاره...به زور کوشاشه بکشی ییم.فقط هنخدی

یَ دفعه...کوشاش و و لنگاش / همه از شلوارش بزه بیرون و کنده هابه

اون بماند اونور بی پا/ ما یَم   بماندیم اینور با 4 پا

لنگاش مصنوعی به ...اصلا بهش هنمیامه / پیرمرد/ جُنباز باشه

جانباز

داستانک (این هم به زبان بروبچز پایتخت نشین)

پا

با برو بچز شرط گذاشتم کفشای طرفو در بیارمو باهاشون یه دور، دور میدون بدوم.

گفتم: قربونت ،میشه کفشاتونو بدین پام کنم .

گفت هر کفشی بدرد هر پایی نمی خوره؛اخوی...

با یه اشاره ؛ به زور کفشاشو کشیدیم...فقط می خندید.

یه دفعه...کفش و زانوشو...پاهاش...همه از شلوارش زد بیرون!!!!

اون ماند اونور بی پا؛ ما موندیم اینور با چهار پا!!!!!.پاهاش مصنوعی بود...اصلاًبهش نمی اومد جانباز باشه.

 


داستانک


مرد به دخترخیره شد.یعنی بد جوری خیره شده بود.دخترآخرین بوسه رابرپیشانی مرد زد.پیشانی مرد سرد سرد بود.حالاباید بادست خودچشمهای بابای شیمیای شهیدش را می بست.

شهدارایاد کن ساعتی باذکریک صلوات.

 

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مرتضی عرب حجی 92/4/25:: 12:10 عصر     |     () نظر

تنها   چیز   با   کیفیتی  که    توی   زندگیمون هر قدر   کشیدیم پاره   نشد ، "درد"  بود  !!!

...

...

...

وای

اینم یه عکس کم ربط...آخه روزای اول همه اینطور نازن....نیستن؟



کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مرتضی عرب حجی 92/4/11:: 9:28 صبح     |     () نظر

یکی بیاد دست این خاطره ها رو بگیره ببره گردش .. کلافه کردن  منو، بس که نق می زنن به جانم ..  بی تو...

 

یکی بیاد


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مرتضی عرب حجی 92/4/11:: 9:10 صبح     |     () نظر

دختر نوشت  :

 سلام

 نمی دونم چی شد که باز برای چند هزارمین بار قلم بدست گرفتم و دارم برات اینطوری مینویسم  !!

 

کاش با خودت یه نشونی از منم همراه می داشتی   ...

 

تا در خنده های مستانه هر روز و هر شبت   ...

 

یاد منم بودی....هرچندکه می دونم به یادم هستی...نیستی؟  !!

 

.

 

.

 

 خدا حافظ بابای شهید و مفقودالاثرم...

 

 

دختر

امضاء

.....


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مرتضی عرب حجی 92/4/10:: 1:59 عصر     |     () نظر

..

...

....

امان از دست این سه نقطه و نقطه سر خط ها...دیوونه می شی تا بفهمی چی می گن

خب دو کلمه  با زبون آدمیزاد هرچ میخوای بنویس دیگه!.

هی نقطه میذاره ،

.....

....

....

گل باشی اما عمرت عمر گل نباشه

در بهاران کی شود سرسبز سنگ 

....

 خاک شو تا گل بروبی رنگ رنگ

...

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مرتضی عرب حجی 92/4/10:: 10:41 صبح     |     () نظر

بابا...باید و نبایدا رو ولللش.....

همیشه دلیل شادی کسی باش ، نه شریک شادی او

... و....

همیشه شریک غم کسی باش ، نه دلیل غم او.

همین.

!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مرتضی عرب حجی 92/4/10:: 10:22 صبح     |     () نظر

به امید خودت... خداجُن......

ای خدایی که دست گرمِت عینِهوو... یَ... چتر بالا سر همه وایه...

اگه که ....هِنُمباشه وِگِردُمُ و  اوِلِ خُبی........  داشته باشُم

اما هُمباشه که ادامه هادنُم و...... آخِر خُوبیه دُرُست کُنُم

بِیل ......بِیل سرنوشت هر راهی یه که هُخوا برِوِه ، بِرِوِه..

راه مِن خدایِه ....

بیِل.... بِیل اِز آسمُون بعدِ آسمون قُرُمبه ...هرچی هُخواه بیایه بیایه...

چتر مِن خدایه یُو ......تِرسُمَم فقط و فقط از خدایه

چِطو ؟....چطو....صداش نُکُنُم؟...

چِرِه....اِز یادش دَم نِزِنُم...از یاد خدایی که توو اوج تنهایی ...

اون موقع که همه ی جَهُون وِلُم  هُنکُنَن و تنهام هنبِلَن.... تنها...

تنها...اُونه که با مِنِه.....یُؤ ....تنهام هِنمبِیله...

ای که همینطو با مِنی .... یَ مددی،گوشه چشمی به مِنی...

کرامِتی،عِنایِتی،مرحِمَتی...اول و آخر منی...جُونِ منی !!!...

بازم مثِ هر رو یُو دیرو یُو امرو........بدجور محتاج تو یُم....

 خداجُن.

(به لهجه شاهرودی نوشتم)

از اینجا خیلی زیبا تری


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مرتضی عرب حجی 92/4/10:: 10:10 صبح     |     () نظر

بازم یه سال دیگه گذشت و ما هنوز هستیم!!!!شایدم ما گذشتیم و  روز های یه سال دیگه ،ماندند.

آدم کلافه می شه از این که بفهمه کی مانده کی  گذشته...

سید یه  حرفی داشت با این مضمون :

به گمان بعضیا شهدا رفته اند و ما مانده ایم...

حال آنکه شهدا مانده اند و ما را روزگار با خود برده است!!!!

....

...

خلاصه باید سعی کرد توی این چند سال کوتاه عمر،برای سالهای بلند با خدا بودن کاری کرد...!

خیلی سخته ...امید که خودش دستمونو بگیریه.

عید شمام مبارک

......

توگر توانگری و گر قلندری و گر یلی

به وقت شروع و ختام کلامت بگو یاعلی

..

...

پس...یا علی.

 

 

 

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مرتضی عرب حجی 91/12/22:: 1:1 عصر     |     () نظر
<   <<   6   7   8   9   10      >